پیغام مدیر :
با سلام خدمت شما بازديدكننده گرامي ، خوش آمدید به سایت من . لطفا براي هرچه بهتر شدن مطالب اين وب سایت ، ما را از نظرات و پيشنهادات خود آگاه سازيد و به ما را در بهتر شدن كيفيت مطالب ياري کنید.
ابی و تتلو
نوشته شده در پنج شنبه 15 مرداد 1394
بازدید : 1086
نویسنده : LOve Me

ﺍﺑﯽ : ﮐﯽ ﺍﺷﮑﺎﺗﻮ ﭘﺎﮎ ﻣﯿﮑﻨﻪ؟
ﺗﺘﻠﻮ : ﮐﯽ ﺍﺯ ﭘﺸﺖ ﻟﺒﺎﺳﺘﻮ ﻣﯿﺒﻨﺪﻩ؟
.
.
.
.
.
.
ﺗﻔﺎﻭﺕ ﻧﺴﻞ ﻫﺎ ﺗﻮ ﻫﻤﯿﻦ ﺩﻭ ﺟﻤﻠﻪ ﺧﻼﺻﻪ ﻣﯿﺸﻪ:| :))))

 


:: موضوعات مرتبط: بی طرف!!! , ,



خواهش میکنم تا آخر بخون
نوشته شده در چهار شنبه 7 مرداد 1394
بازدید : 1070
نویسنده : LOve Me

*•.¸.•*بِسْمِ اللهِ الْرَّحْمَنِ الْرَّحِيمِ*•.¸.•*

قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ ۩۞ اللَّهُ الصَّمَدُ ۞لَمْ يَلِدْ وَلَمْ يُولَدْ ۞وَ لَمْ يَكُن لَّهُ كُفُوًا أَحَدٌ ۞

۞۩۩۞۩۩۞۩۩۞۩۩۞۩۩۞۩۩۞۩۩۞

*•.¸.•*بِسْمِ اللهِ الْرَّحْمَنِ الْرَّحِيمِ*•.¸.•*

۞ قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ ۞ مِنْ شَرِّ مَا خَلَقَ ۞وَ مِنْ شَرِّ غَاسِقٍ إِذَا وَقَبَ ۞وَمِنْ شَرِّ النَّفَّاثَاتِ فِي الْعُقَدِ ۞ وَ مِنْ شَرِّحَاسِدٍ إِذَا حَسَد 

۩۩۞۩۩۞۩۩۞۩۩۞۩۩۞۩۩۞۩۩۞

*•.¸.•*بِسْمِ اللهِ الْرَّحْمَنِ الْرَّحِيمِ*•.¸.•*

قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاس مَلِكِ النَّاس إِلَهِ النَّاس مِنْ شَرِّ الْوَسْوَاسِ الْخَنَّاس الَّذِي يُوَسْوِسُ فِي صُدُورِ النَّاسِ مِنَ الْجِنَّةِ وَالنَّاس

۞۩۩۞۩۩۞۩۩۞۩۩۞۩۩۞۩۩۞۩۩۞

بعضيا حاضرن هر چرتى رو بفرستن اما از نشر قران خجالت ميکشن.

خدايا هرکى کپى کرد رو عاقبت به خير کن امين

 




داستان جالب سیاست
نوشته شده در دو شنبه 5 مرداد 1394
بازدید : 1094
نویسنده : LOve Me

بچه ای از پدرش پرسید سیاست یعنی چی؟ 
پدر میگه : برای تو ۱ مثال درمورد خانواده خودمون بزنم ؛
من حکومت هستم ؛
چون همه چیز رو من تعیین میکنم .
مامانت جامعه هست چون کارهای خونه رو اون اداره میکنه.
کلفتمون ملت فقیر و پا برهنه هست چون از صبح تا شب کار میکنه و هیچی نداره.
تو روشنفکری چون داری درس میخونی و پسر فهمیده ای هستی .
داداش کوچیکت هم که دو سالش هست نسل آینده است ...
پسرک نصف شب با صدای برادر کوچیکش از خواب می پره و می بینه زیرش رو کثیف کرده می ره توی اتاق خواب پدر و مادرش می بینه پدرش توی تخت نیست و مادرش به خواب عمیقی فرو رفته و هر کار میکنه مادرش از خواب بیدار نمیشه.
میره تو اتاق کلفتشون که اون رو بیدار کنه میبینه باباش با کلفتشون خوابیده !!!!!
فردا صبح باباش ازش می پرسه ؛ پسرم فهمیدی سیاست چیه ؟
پسر میگه : 
بله پدر؛ سیاست یعنی اینکه حکومت ترتیب ملت فقیر و پا برهنه رو میده در حالی که جامعه به خواب عمیقی فرو رفته و روشنفکر هرکاری می کنه نمیتونه جامعه رو بیدار کنه در حالیکه نسل آینده داره توی كثافت دست و پا می زنه ... :|




اگر سهراب سپهری در زمان ما دانشجو بود.....
نوشته شده در دو شنبه 5 مرداد 1394
بازدید : 975
نویسنده : LOve Me

اگر سهراب سپهری در زمان ما دانشجو بود.....
اهل دانشگاهم
رشته ام علافیست
جیبهایم خالیست
پدری دارم
......
حسرتش یک شب خواب!
دوستانی همه از دم ناباب
و خدایی که مرا کرده جواب
اهل دانشگاهم
قبله ام استاد است
جانمازم نمره!
خوب میفهمم سهم آینده من بیکاریست
من نمیدانم که چرا میگویند
مرد تاجر خوب است و مهندس بیکار
و چرا در وسط سفره ما مدرک نیست
چشم ها را باید شست
جور دیگر باید دید
باید از مردم دانا ترسید!
باید از قیمت دانش نالید!
وبه آنها فهماند
که من اینجا فهم را فهمیدم
من به گور پدر علم و هنر خندیدم...




عجب شاعری خخخخ
نوشته شده در دو شنبه 5 مرداد 1394
بازدید : 1223
نویسنده : LOve Me

ﺍﯾﻦ ﺷﺎﻋﺮ ﻓﺎﺯﺵ ﭼﯽ ﺑﻮﺩﻩ
ﺳﺎﻟﻬﺎ ﺑﻮﺩ ﺗﻮ ﺭﺍ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻡ
.
.
.
.
.
.
.
ﻫﻤﻪ ﺷﺐ ﺗﺎ ﺑﻪ ﺳﺤﺮﮔﺎﻩ ﺩﻋﺎ
----------------------------------------
ﯾﺎﺩ ﺩﺍﺭﯼ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻣﻦ ﻣﯿﺪﺍﺩﯼ
.
.
.
.
.
.
.
.
ﺩﺭﺱ ﺁﺯﺍﺩﮔﯽ ﻭ ﻣﻬﺮ ﻭ ﻭﻓﺎ
------------------------------------------
ﻫﻤﻪ ﮐﺮﺩﻧﺪ ﭼﺮﺍ ﻣﻦ ﻧﮑﻨﻢ
.
.
.
.
.
.
.
. ﻭﺻﻒ ﺭﻭﯼ ﮔﻞ ﺯﯾﺒﺎﯼ ﺗﻮ ﺭﺍ
-----------------------------------------
ﺗﺎ ﺗﻪ ﺩﺳﺘﻪ ﻓﺮﻭ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﮐﺮﺩ
.
.
.
.
.
.
.
.
.
ﺧﻨﺠﺮ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﮔﻠﻮﮔﺎﻩ ﻧﻔﺎﻩ
--------------------------------------
ﺗﻮ ﺍﮔﺮ ﺧﻢ ﻧﺸﻮﯼ ﺗﻮ ﻧﺮﻭﺩ
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
ﻗﺪ ﺭﻋﻨﺎﯼ ﺗﻮ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺩﺭﮔﺎه

 




موس بدجنس
نوشته شده در پنج شنبه 11 تير 1394
بازدید : 1110
نویسنده : LOve Me




سرعت حلزون
نوشته شده در پنج شنبه 11 تير 1394
بازدید : 1435
نویسنده : LOve Me

کارشناسان ایتالیایی اعلام کردند:

.

.

سرعت حلزون قطع نخاع شده ۱۵ درصد از سرعت اینترنت ایران بیشتره




حجاب
نوشته شده در پنج شنبه 11 تير 1394
بازدید : 1398
نویسنده : LOve Me

نوشابه درش باز باشه گازش میره، بیمزه میشه :|!

.

.

.

.

.

.

.

پس خواهرم حجابتو رعایت کن :|

 

خدا شاهده بگی چه ربطی داشت ناراحت میشم دلم میشکنه




درد و دل های جبرئیل و شیطان با خدا
نوشته شده در پنج شنبه 11 تير 1394
بازدید : 844
نویسنده : LOve Me
ميگن يه روز جبرئيل ميره پيش خدا گلايه ميکنه که: آخه خدا، اين چه وضعيه؟ ما يک عده ايرونی توی بهشت داريم که فکر ميکنن اومدن خونه باباشون! به جای ردای سفيد، همه شون لباس های مارک دار و آنچنانی ميخوان! بجای پابرهنه راه رفتن کفش نایک و آديداس درخواست ميکنن.
 هيچ کدومشون از بالهاشون استفاده نميکنن، ميگن بدون 'بنز' یا 'ب ام و' یا 'تویوتا لکسوز' جائی نميرن! اون بوق و کرنای من هم گم شده... يکی از همين ها دو ماه پيش قرض گرفت و رفت ديگه ازش خبری نشد!
آقا من خسته شدم از بس جلوی دروازه بهشت رو جارو زدم... امروز تميز ميکنم، فردا دوباره پر از پوست تخمه و پسته و هسته هندونه و پوست خربزه است! من حتی ديدم بعضيهاشون کاسبی هم ميکنن و حلقه های تقدس بالای سرشون رو به بقيه ميفروشن.
 چند تاشون کوپن جعلی بهشت درست کردن و به ساکنين بخت برگشته جهنم ميفروشن.
چندتاشون دلالی باز کردن و معاملات املاک شمال بهشت راه انداختن.
يک سری شون حوری های بهشت را با تهديد آوردن خونه شون و اونارو "سرکار" گذاشتن و شيتيلي ميگيرن. بقيه حوری ها هم مرتب ميگن ما رو از ليست جيره ايرانيها بردار که پدرمونو درآوردن، اونقدر به ما برنج دادن که چاق شديم و از ريخت افتاديم.

اتحاديه غلمان ها امضاء جمع کرده که اعضا نميخوان به ديدن زنان ايرانی برن چون اونقدر آرايش کردن و اسپری مو و ماسک و موس و . . . به سرشون زدن که هاله تقدسشون اتصالی کرده و فيوزش سوخته در ضمن خانمهای ايرونی از غلمانها مهريه و نفقه ميخوان. بعضی از اونها هم رفتن تو کار آرایش بقیه و کاسبی راه انداختن: موهاشون رو هزار و یک رنگ میکنن، تتو میکنن، ناخن میکارن و از این جور قرتی بازیها
هفته پيش هم چند ميليون نفر تو چلوکبابی ايرانيها مسموم شدن .
چند پزشک ايرونی هم بند کردن به حوری ها که الا و بلا بياييد دماغاتونو عمل کنيم، گونه بکاریم، ساکشن کنیم و از این کلک ها . . .

خدا ميگه: ای جبرئيل! ايرانيها هم مثل بقيه، آفریده های من هستند و بهشت به همه انسان ها تعلق داره. اينها هم که گفتی، خيلی بد نیست! برو يک زنگی به شيطون بزن تا بفهمی دردسر واقعی يعنی چی!!!

جبرئيل ميره زنگ ميزنه به جناب شيطان... دو سه بار ميره روی پيغام گير تا بالاخره شيطان نفس نفس زنان جواب ميده: جهنم، بخش ايرانيان بفرماييد؟
جبرئيل ميگه: آقا مثل اینکه خيلی سرت شلوغه؟
شيطان آهی ميکشه و ميگه: نگو که دلم خونه... اين ايرونيها اشک منو در آوردن به خدا! ميخوام خودمو بازنشست کنم. شب و روز برام نگذاشتن! تا صورتم رو ميکنم اين طرف، اون طرف يه آتيشی به پا ميکنن!
تا دو ماه پيش که اينجا هر روز چهارشنبه سوری بود و آتيش بازی!... حالا هم که... ای داد!!! آقا نکن! بهت ميگم نکن!!!
جبرئيل جان، من برم .... اينها دارن آتيش جهنم رو خاموش ميکنن که جاش کولر گازی نصب کنن...
يک عده شون بازار سياه مواد سوختی بخصوص بنزين راه انداختن.
چند تا پزشک ايرونی در جهنم بيمارستان سوانح سوختگی باز کردن و براش تبليغ ميکنن و اين شديدا ممنوعه.
چندتاشون دفتر ويزای مهاجرت به بهشت باز کردن و بليت جعلی يکطرفه بهشت هم ميفروشن.
يک سری شون وکيل شدن و تبليغ ميکنن که ميتونن پيش نکير و منکر برای جهنمی ها تقاضای تجديد نظر بدن.
چند تاشون که روی زمين مهندس بودن ميگن پل صراط ايراد فنی داشته که اونا افتادن تو جهنم. دارن امضا جمع ميکنن که پل بايد پهن تر بشه.
چند هزار تاشون هم هر روز زنگ ميزنن به 118 جهنم و تلفن و آدرس سفارتهای کانادا و آمريکا رو ميپرسن چون ميخوان مهاجرت کنن.
هر روز هزاران ايرونی زنگ ميزنن به اطلاعات و تلفن آتش نشانی و اورژانس جهنم رو ميخوان.
الان ارباب رجوع داشتم ميگفت ما کاغذ نسوز ميخواهيم که روزنامه بيرون بديم.
ببخش! من برم، بعدا صحبت ميکنيم... چند تا ايرونی دارن کوپون جعلی کولر گازی و يخچال ميفروشن... برم يه چماقی بچرخونم.



پارمیداااااا خخخخ
نوشته شده در پنج شنبه 11 تير 1394
بازدید : 787
نویسنده : LOve Me

داستان خنده دار, پارمیدا

علی:خانومت و دختر کوچولوت چطورن؟

دانیال: خوبن. اتفاقا معصومه و پارمیدا هم خیلی دوست دارن تو رو ببینن.

علی:آره منم همینطور. آخ که اگه من اون پارمیدای خوشگل و نازتو ببینم، می نشونمش توی بغلم و یه دل سیر ماچش می کنم و حسابی اون چشمای قشنگشو می بوسم.

وای که چه موهای لختی داره پارمیدا.

آدم دوست داره دستشو بکنه لای موهاش. با اینکه فقط

عکسشو دیدما، ولی عاشقش شدم. وای که این پارمیدا

چقدر ناز و خوردنیه! باور کن ببینمش اصن نمی ذارم

از توی بغلم تکون ...

دانیال: ببین ادامه نده. پارمیدا اسم زنمه! اسم دخترم معصومه ست !




خخخ حوصله نداشته باشم اینجوری میشه
نوشته شده در پنج شنبه 11 تير 1394
بازدید : 655
نویسنده : LOve Me

امروزحوصلم تو خونه سر رفته بود همینجوری علاف بودم تو خونه

 

گوشي بابامو بدون اين که بفهمه برداشتم و اسمم رو از "اسم خودم" به " 20009022 " تغيير

دادم. بعد با گوشي خودم اين پيامک رو براش فرستادم:

" مشترک گرامي، ضمن عرض تبريک به مناسبت فرا رسيدن عيد سعيد فطر و آرزوي قبولي

طاعات و عبادات شما، به عرض ميرساند شما در قرعه کشي همراه اول به مناسبت عيد سعيد فطر،

برنده يک دستگاه خودروي mazda 3 شده ايد. ضمن عرض تبريک لطفا جهت دريافت جايزه

عدد (یه عدد ده رقمی) را به همين شماره بفرستيد.

 

هيچکس تنها نيست. همراه اول "

...


بنده خدا از ظهر تا حالا بالای بیست بار اون کد(عدد ده رقمی) رو داره برام میفرسته و

من هر دفعه بهش جواب میدم:

" مشترک گرامی کد ارسالی شما صحیح نمیباشد.لطفا مجددا ارسال فرمائید"

الان اس ام اس داده : سرکارم گذاشتی همراه اول ؟؟؟ بعدشم کلی فحش....

منم اسمش دادم: مشترک گرامی حالا که فحش میدهید مزدا که سهل است دسته بیل هم بهتون نمیدیم!!



مکر زنان
نوشته شده در پنج شنبه 11 تير 1394
بازدید : 535
نویسنده : LOve Me

 

زن به شیطان گفت : آیا آن مرد خیاط را می بینی ؟ میتوانی بروی وسوسه اش کنی که همسرش را طلاق دهدیا نه ؟
شیطان گفت : آری و این کار بسیار آسان است و راحت از پسش بر می آیم
پس شیطان به سوی مرد خیاط رفت و به هر طریقی سعی می کرد او را وسوسه کند اما مرد خیاط همسرش را بسیار دوست داشت و اصلا به طلاق فکر هم نمی کرد

پس شیطان برگشت و به شکست خود در مقابل مرد خیاط اعتراف کرد
سپس زن گفت : اکنون آنچه اتفاق می افتد ببین و تماشا کن
زن به طرف مرد خیاط رفت و به او گفت

چند متری از این پارچه ی زیبا میخواهم پسرم میخواهد آن را به معشوقه اش هدیه دهد پس خیاط پارچه را به زن داد. سپس آن زن رفت به خانه مرد خیاط و در زد و زن خیاط در را باز کرد وآن زن به او گفت : اگر ممکن است میخواهم وارد خانه تان شوم برای ادای نماز ، و زن خیاط گفت :بفرمایید،خوش آمدیدیه خانه ی ما

و آن زن پس از آنکه نمازش تمام شد آن پارچه را پشت در اتاق گذاشت بدون آنکه زن خیاط متوجه شود و سپس از خانه خارج شد و هنگامی که مرد خیاط به خانه برگشت آن پارچه را دید و فورا داستان آن زن و معشوقه ی پسرش را به یاد آورد و همسرش را همان موقع طلاق داد

سپس شیطان گفت : اکنون من به کید و مکر زنان اعتراف می کنم
و آن زن گفت :کمی صبر کن
نظرت چیست اگر مرد خیاط و همسرش را به همدیگر بازگردانم؟؟؟!!!
شیطان با تعجب گفت : چگونه ؟؟؟

آن زن روز بعدش رفت پیش خیاط و به او گفت
همان پارچه ی زیبایی را که دیروز از شما خریدم یکی دیگر میخواهم برای اینکه دیروز رفتم به خانه ی یک زنی محترم برای ادای نمازو آن پارچه را آنجا فراموش کردم و خجالت کشیدم دوباره بروم و پارچه را از او بگیرم و اینجا مرد خیاط رفت و از همسرش عذرخواهی کرد و او را برگرداند به خانه اش. و الان شیطان در بیمارستان روانی به سر میبرد!!